ღ ஜღ عاشقانه های من برای توღ ஜღ

پلکهای مرطوب مرا باور کن ، این باران نیست که میبارد ، صدای خسته ی من است که از چشمانم بیرون میریزند...

ღ ஜღ عاشقانه های من برای توღ ஜღ

پلکهای مرطوب مرا باور کن ، این باران نیست که میبارد ، صدای خسته ی من است که از چشمانم بیرون میریزند...

شکلات

 

                                              

با یه شکلات شروع شد
.من یه شکلات گذاشتم توی دستش..اونم یه شکلات گذاشت توی دستم
.من بچه بودم...اونم بچه بود
.سرمو بالا کردم ..سرشو بالا کرد

دید که منو میشناسه.خندیدم گفت: دوستیم؟
...گفتم: دوست دوست

گفت: تا کجا؟
!گفتم: دوستی که تا نداره
!گفت :تا مرگ
!!!خندیدم و گفتم: تا نداره
!!!!گفت: باشه! تا پس از مرگ
!گفتم: نه! تا نداره
گفت: قبول! تا اونجاییکه همه دوباره زنده میشن..یعنی تا زندگی بعد از مرگ باز هم با هم دوستیم..تا بهشت..تا جهنم..تا هر جا که باشه من و تو با هم دوستیم

خندیدم . گفتم: تو براش تا هر کجا که دلت میخواد یه تا بذار! اصلا یه تا بکش از سر این دنیا تا اون دنیا! اما من اصلا تا نمیذارم!

!!! دوستی تا نداره
نگام کرد..نگاش کردم. باور نمیکرد..
میدونستم... اون میخواست حتما دوستیمون تا داشته باشه. دوستی بدون تا رو نمیفهمید

.گفت :بیا برای دوستیمون یه نشونه بذاریم
.گفتم: باشه. تو بذار
گفت: شکلات! هر بار که همدیگر رو می بینیم یه شکلات مال تو ..یکی مال من! باشه؟
!گفتم: باشه
هر بار یه شکلات میذاشتم توی دستش اونم یه شکلات توی دست من. باز همدیگه رو نگاه میکردیم..یعنی که دوستیم! دوست دوست
من تندی شکلاتم رو باز میکردم و میذاشتم توی دهنم و تند تند اونو میخوردم.
میگفت ای شکمو! تو دوست شکمویی هستی! و شکلاتش رو میذاشت توی صندوق کوچولوی قشنگ.
میگفتم بخورش! میگفت نه! تموم میشه!میخوام تموم نشه! میخوام برای همیشه بمونه.
صندوقش پر از شکلات شده بود و هیچ کدومش رو نمیخورد.من همش رو خورده بودم. گفتم اگه یه روز شکلاتهاتو مورچه ها بخورن یا کرمها..اون وقت چی کار میکنی؟ گفت مواظبشون هستم. میگفت میخوام نگهشون دارم تا موقعیکه دوست هستیم...و من شکلات و میذاشتم توی ذهنم و میگفتم نه! نه! تا نداره!! دوستی که تا نداره!

یه سال..دو سال..چهار سال..هفت سال...نه سال..بیست سال...شده که گذشته.
حالا اون بزرگ شده و منم بزرگ شدم. من همه ی شکلاتهای خودم و خوردم..اون اما همه ی شکلاتهاشو نگه داشته.
حالا اومده امشب که خدافظی کنه. میخواد بره.. بره اون دور دورا...میگه میرم اما زود برمیگردم! من میدونم ..میره و برنمیگرده...
یادش رفت شکلات رو به من بده. من اما یادم نرفت. یه شکلات گذاشتم کف دستش گفتم این برای خوردن..یه شکلاتم گذاشتم کف اون دستش گفتم اینم آخرین شکلات برای صندوق کوچولوت! یادش رفته بود که صندوقی داره برای شکلاتهاش! هر دو تا رو خورد! خندیدم..
میدونستم دوستی من تا نداره...
میدونستم دوستی اون تا داره.. مثل همیشه!
خوب شد همه ی شکلاتهام رو خورده ام ...اما اون هیچکدومش رو نخورد..

............
حالا موندم که با یه صندوق پر از شکلات نخورده چی میخواد بکنه؟؟؟

 

 

نمیگم دوستت دارم
نمیگم عاشقتم
میگم دیونتم که اگه یه روز ناراحتت کردم بگی بیخیال دیونست . . .


زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند.
زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ.
زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز.
زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز.
زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست، زندگی راز دل مادر من. زندگی پینه ی دست پدر است، زندگی مثل زمان در گذر...


اگر باران بودم انقدر می باریدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم اگر اشک بودم مثل باران بهاری به پایت می گریستم اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برایت مینواختم ولی افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق اما هر چه هستم دوستت دارم

 

اگرتواین دنیا کسی هست که با دیدنش رنگ رخسارت عوض میشه و قلبت ابروتو به تاراج می بره. مهم این نیست که اون مال تو باشه، مهم اینه که باشه. نفس بکشه، زندگی کنه و از زندگیش لذت ببره

 

خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ... خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد ! خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ... خیانت میتواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد

 

صدا کن مرا که صدایت زیباترین نوای عالم است
صدا کن مرا که صدایت قلب شکسته ام را تسکین میدهد
صدا کن مرا تا بدانم که هنوز از یاد نبرده ای مرا
نشسته ام تا شاید صدایم کنی
صدایم کنی ومحبت بی دریقت را نثارم کنی

 

 

نظرات 62 + ارسال نظر
فرحان دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:26 ق.ظ http://sohbatbakhoda.blogfa.com/

سلام خواهرم
خیلی ممنون که امدیدو اینقدر براتون مهم بود که نظر دادید ببین من فکر میکنم شما البته بخشید منظور نوشته هامو خوب درک نکردید منظورمن شکوه ویا گلایه نیست من دیگه 30 ساله شدم و فکر میکنم دل تنگی برای مادر تو این سن زیاد جالب نباشه !!!
خواهرم منظور من از این نوشته ها فقط دردودل کردن مگه خودش نگفت از مادرمهربون تره خوب هرکس بایکی درددل میکنه من هم این راه رو انتخاب کردم منظور من کفر عمت ویا ... نیست من فقط میخام خیلی راحت با خدام حرف بزنم بدون روی وروایسی! به هر حال شکرا یا اخی نرحب بکم . فرحان سعید یوسف

Black Shadow سه‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:01 ق.ظ http://shadowlove.blogsky.com

یا علی گفتیم و عشق آغاز شد.
سلامی به سیاهی سایه ی سیاه و ناامیدی آخرین نگاه. جالب بود... خیلی جالب. آفرین و آفرین و آفرین به شما که اینقدر بازی با کلمات رو ماهرانه به نمایش گذاشتید. آفرین... من شما رو بدون شک لینک میکنم ولی از شما توقع اینکار رو ندارم. شما اگه دوست داشتید میتونید این کار رو انجام بدین. در ضمن ازتون میخوام در وبلاگ من حضور داشته باشید... خوشحال میشم که بازی با کلمات رو اینقدر ماهرانه به من هم یاد بدین. ممنونم...
یا حق و تا بعد...
Black Shadow
در بازی زندگی با خدا بودن بهتر از ناخدا بودن است.

Black Shadow چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 02:30 ق.ظ http://shadowlove.blogsky.com

یا علی گفتیم و عشق آغاز شد.
سلامی به سیاهی سایه ی سیاه و ناامیدی آخرین نگاه. سلام دوست عزیز و مهربونم. ممنونم از لطفت که به من سر زدی. در مورد مطالب هم باید بگم که کار شما در هر صورت زیبا و قشنگ بود و جای آفرین داره. خوشحال میشم بیشتر با هم در ارتباط باشیم... اگه دوست داشتین میتونیم یه وبلاگ با هم بزنیم... فکر کنم یاد گرفتن خجالت نداشته باشه... آموزش رو شروع کنید...
یا حق و تا بعد
در بازی زندگی با خدا بودن بهتر از ناخدا بودن است.

بابایی چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:56 ق.ظ http://9maho9roz.blogsky.com/

سلام...سال نو مبارک... انشالا که سال خوبی داشته باشی.

مهم نیست چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 01:33 ب.ظ

کارت خوبه اما سعی کن استعداد خودنو نشون بدی

احمد - رایت الحب سکارا چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 04:32 ب.ظ http://www.opm2.blogsky.com

سلام خیلی جالب بود
واقعا قشنگ بود
راستی من اپم بدو تا وبلاگ تمون نشده

بهارین چهارشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 05:01 ب.ظ http://baharin.blogsky.com

سلام الناز عزیزم
خوبی؟
چرا آپ نمی کنی خانومی؟
خیلی وقته ها؟
راستی من آپم
حتما بیا که منتظرتم
بووووس
بای

کامیاب تنها پنج‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 08:25 ب.ظ

سلام مثل همیشه زیبا وساده بهتون تبریک میگم و امیدوارم همیشه قلمتون زیبا ترین باشه در پناه حق باشید بای

دوست شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 05:13 ب.ظ http://www.daftar-e-eshg.blogfa.com

سلام
اگه موافق یه دوست سالم هستی خبرم کن

جمیله شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:18 ب.ظ

سلام عزیزم وبلاگت ماه شده برات بهترینها رو ارزو میکنم

سعید دوشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 12:52 ب.ظ http://sch-ilam.tk

سلام
خوشمان آمد
معلوم شد حرفه ای اید
راستیاگه وقت کردی
یه سر به مابزن
خوشحال میشم
به خدا

مسعود شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:01 ب.ظ http://masoud1390.blogfa.com

سلام
امیدوارم حالت خوب باشه
مرسی داستان جالبی بود با خواندن داستان شکلات اشک رو گونه هام سرازیر شد مرسیییییییییییی
ممنون میشم اگه بتونی به وبلاگ من سر بزنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد